×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

من و تو

حالا بیا اینجا

× هر کس حال و حوصله نداره بیاد اینجا
×

آدرس وبلاگ من

makan.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/morsel

لیست دوستان

بشنو حکایت من...شکایتی که از قبیله‌ام نزد امیرالمومنین(ع) بردم

 70 حکایت اخلاقی و پندآموز با روایت ائمه اطهار(ع) از کتاب ارزشمند کافی در کتاب بشنو حکایت من به مخاطب عرضه می‌شود.

کتاب بشنو حکایت من به قلم مجید ایزدی از سوی مؤسسه بوستان کتاب منتشر شد. این مجموعه، هفتاد روایت از کتاب ارزشمند کافی که از زبان مبارک ائمه اطهار علیهم السلام یا اصحاب ایشان نقل شده، انتخاب و به زبانی ساده و به شکل داستان هایی کوتاه بازنویسی شده است.

 

 

در نگارش این مجموعه سعی شده که در متن حکایت ها، سخنان ائمه اطهار علیهم السلام بی کم و کاست و بدون تغییر نقل شود. هم چنین در بین بعضی حکایت ها آیات و احادیثی برای تکمیل مطلب در پی نوشت ها آورده شده است. از امتیازهای دیگر این مجموعه، نقل حکایت های گوناگون و متنوع از زندگی ائمه اطهار علیهم السلام به خصوص امام جعفر صادق علیهم السلام است.

 

فرشته و عابد، دیوانه نی سوار، تارک دنیا، شهربانو، چهار حرف آسمانی، خاک پای امام جواد علیه السلام، نقشه شیطانی، مقام یقین، خارکن، بالاتر از جهاد، یک جمله، یک دنیا برکت، شکایت، پیامبر مهربانی ها، حکایت چهار دوست، شیعه در آخرین نفس، صد هزار دعای مستجاب و سفره ای برای همه عناوین برخی از این داستان های خواندنی و پندآموز است.

 

در بخشی از این کتاب آمده است: از دست تیره و قبیله ام به ستوه آمده بودم. آدم غریبه ای در میان آن ها نیست که بگویم ناراحتی ها از او شروع شده است، همه خویشان من هستند. مدتی قبل یکی از آن ها به من پول قرض داد، اما فعلا توان پس دادن آن را ندارم. نه او حاضر است مهلتی بدهد، نه دیگر خویشان حاضرند کمکم کنند. تا دست نیاز به سوی آن ها دراز کنم، دم از فقر و تنگ دستی می زنند. ساعتی پیش، پیکی خبر آورد امیر المؤمنین علی ابن ابی طالب علیه السلام در ربذه، کنار قبر ابوذر است. برای شکایت به نزد ایشان رفتم و آن چه اتفاق افتاده بود گفتم. از ایشان درخواست کردم که بین من و خویشانم وساطت کند، شایدآن ها با من مدارا کنند. امام گفت: قبیله ات را به من نشان بده.
سیاهی را که در افق بر زمین پهن شده بود، به ایشان نشان دادم. امام بی درنگ بر اسب سوار شد و به تاخت به سمت آن ها رفت. آن چنان تند می رفت که ایشان را در میان گرد و خاکی که از زمین بلند شده بود گم کردیم. همه از ایشان عقب ماندیم. امام وقتی به قبیله ام رسید پرسید: چرا با من مدارا نمی کنند.
آن ها هم شروع کردند به شکایت از من. من در دفاع از خود از آن ها و نامهربانی های شان شکایت کردم. امیر المؤمنین همه را ساکت کرد و فرمود: (هر کسی باید با فامیل خود ارتباط داشته باشد، زیرا ایشان به احسان و کمک مالی از دیگران سزاوارترند. هر فامیلی باید با خویشان خود زمانی که روزگار زمینشان زند و از آن ها پشت می گرداند، پیوست داشته باشد. زیرا کسانی که با یکدیگر خویشی دارند و [به یکدیگر] بذل و بخشش می کنند پاداش یافته و آن هایی که از هم بِبُرند و به هم پشت کنند، سنگین بارند.) پس امام بر اسب خود سوار شد و از قبیله ما دور شد.

جمعه 23 دی 1390 - 1:32:20 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


این کادیلاک شما را دیوانه می کند!


تصاویر مردمی که رتیل زنده می خورند!


با این قطار تهران تا مشهد را ۱۱ دقیقه طی کنید !!


شیرین کاری جالب فارغ التحصیلان جدید


مدل ماشین های عجیب و زیبا از کارخانه بنز


مدل تخت خواب های راحت ، خلاقانه و زیبا


مدل وان هایی با طرح های جالب


عکس های بازیگران نقش های معروف سینما


با این لامبورگینی رویایی شوید!


گـزارش تصـویری همـایـش شیـرخوارگان حسیـنی در سراسر کشـور


نمایش سایر مطالب قبلی

پیوند های وبلاگ

آمار وبلاگ

1741312 بازدید

1034 بازدید امروز

802 بازدید دیروز

4550 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements